مدح و ولات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
شاعر : سعید توفیقی
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن
قالب شعر : مربع ترکیب
زاهــدۀ بـا وقــار؛ عــالــمـۀ روزگــار مـعـدن حجـب و حـیا، بانوی والاتـبار
مـیـوه قـلب بـتـول، سیبِ درخـت انـار ای حرم تو به قم، قـبله هشت و چهـار
فـاضـله اهـل بیت، آیت عـظـمـا سـلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسی سلام
شمسه شمسالشموس، عشق انیس النفوس ای که شده جبرئیل در حرمت خاکبوس
وی که مراجع همه کرده به پایت جلوس مضجع نورانیات قبلهگه ارض طوس
ای حـرمت جـلـوۀ تـربت زهـرا سـلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسی سلام
ملجأ نزدیک و دور، کعبه اهل حضور عابدۀ روز و شب، بـانوی روز نـشور
مرکز پرگارعشق، مجمع عقل و شعور ای ز پـسِ پـوشـیـه، مـنبع تکـثـیر نور
بر تو ز هر سو درود، بر تو ز هر جا سلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسی سلام
دخـتر زهـرا تویی، مـریم عـذرا تویی سـتـرۀ پنـهـان تویی، جـلـوه پـیدا تویی
فــاطــمـهای لایـقِ لـفـظ فِــداهـا تـویـی در دل این شورهزار، حضرت دریا تویی
آب حــیـات زمـیـن، آبـیِ دریــا ســلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسی سلام
درگـهِ تـو جــنّـتـم، خــادمـیات عـزّتـم شکر خـدا را که من، بنـده این ساحـتم
این شـجـره نـامـهام، این سـنـد قـدمـتـم نـوکـری کـوی تـو، داده بـسی رفـعـتـم
میدهـم امـروز در حـسرت فردا سلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسی سلام
جـام شدم جـم شدم، چـشمه زمـزم شدم اولِ ذی الـقـعـدهات، مــاه مـحـرم شـدم
در پیِ تـعـظـیم تو، تا به کـمر خم شدم پـای تـو افـتـادم و، شـهـره عـالـم شـدم
از سـوی پـائـینترین، جانب بالا سلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسی سلام
آمـدی و عـالـم از، عـطر تو آکـنده شد خـاطــرۀ مــادرِ آیــنــههــا زنــده شــد
بـاغ ولایت پُر از، شاخه گل خـنده شد مهـر به وجد آمد و، ماه چه تـابـنده شد
مــاه فــلـک داد بـر، مـاه دل آرا سـلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسی سلام
رقص طرب می کند طوس به شکرانهات مست شده سلـسـبـیل؛ از لب پیـمانهات
خیل ملک رفته در؛ سجده درِ خانهات این شده ذکـر لـبِ عـاقـل و دیـوانـهات
فـاطـمـۀ فـاطـمه، سـرور زنهـا سـلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسی سلام
روح تویی جان تویی، معنی ایمان تویی خـواهـر معـصومۀ شاه خـراسان تویی
عـمّۀ جـود و کرم، بـانی احـسان تویی سـایـۀ روی ســرِ مـردم ایــران تـویـی
پس به تو از جـانب خـیل گـداها سـلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسی سلام
زائــر تـو زائـرِ … آل مــحــمـد شـود در حـرمت مست از، باده بیحـد شود
کـاش که روزی مـا، بـارِ مـجـدد شـود هر که به قـم آمـده، زائر مشـهـد شـود
دست به سـیـنه دهـد بر تـو و آقا سـلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسی سلام
دور ز دلـبر شدی؛ نه که مقـرب شدی از میِ هـجـران او بسکه لـبـالب شدی
در پیِ او رفتی و، روز شدی شب شدی دور رضا گشتی و یک تنه زینب شدی
آیــنـۀ حـضـرت زیـنـب کـبـری ســلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسی سلام
زینب کبری شدی، چشم شدی تر شدی شـمع شـدی آب از هـجـر بـرادر شدی
نـامه او خـواندی و بـال شدی پر شدی لــیــلــیِ آوارۀ، دیـــدن دلـــبــر شــدی
تا که ز قـم آمـدنـد، در پیِ تـو با سـلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسی سلام
قم به تو تعظیم کرد، بر تو جسارت نشد محمل تو پرده داشت، نور زیارت نشد
پای تو گل ریختند، خیمه که غارت نشد روزی تو از سفـر، رنـج اسـارت نشد
بر تو وآن بانـوی زخـمی و تـنها سلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسی سلام
عمه تو پـیـر شد، بـسته به زنـجـیر شد زود به مقتل رسید، حیف کمی دیر شد
سر که جداشد زتن، جنگ نفس گیر شد از قِـبَـل سنگها… آیـنـه تـکـثـیـر شد
آه چـه آمـد سـرِ زیـنـب عـلـیـهـا سـلام
خواهر شاه رئوف، دختر موسی سلام
|